سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ستارگان درخشانتر از همیشه تاریخ در آسمان مدینه پرتو افشانى مى‏کردند. شمیم عطر محمدى(ص) در کوچه‏هاى مدینه پراکنده بود و یاس علوى، آنگاه که به معراج نماز مى‏رفت، نورش براى اهل آسمان مى‏درخشید و بر چهره اهل زمین نور مى‏پراکند. ادامه مطلب...

نویسنده : علی فریدی » ساعت 4:29 عصر روز پنج شنبه 91 اسفند 17


یزید بن عبدالملک نوفلى از پدرش از جدش چنین روایت کرده است
:
روزى خدمت حضرت فاطمه زهرا (س) مشرف شدم، ابتدا آن حضرت بر من سلام کرد و فرمود: پدرم (در زمان حیاتش) فرمود: هرکس سه روز بر من و تو سلام کند، بهشت براى او خواهد بود.

از حضرتش پرسیدم: آیا این مطلب مخصوص دوران حیات و زندگى شما و آن حضرت است و یا شامل بعد از فوت شما و ایشان نیز خواهد بود؟

فرمود: هم در زمان زندگى و هم پس از مرگ ما. (1)

1ـ مناقب ابن‏ مغازلى شافعى، ص 363.



نویسنده : علی فریدی » ساعت 4:25 عصر روز پنج شنبه 91 اسفند 17


سجده راطولانی کنید

امام علی (ع) :
سجده را طولانی کنید که هیچ عملی برای ابلیس سنگین ترازاین نیست که انسان رادرحال سجده ببیند چون که خداوند اورا امر به سجده کرد واو سرباز زد وبنی ادم نیز امر به سجده شد واطاعت او ازخداوند باعث نجاتش شد.

بحار، ج82، ص161



نویسنده : علی فریدی » ساعت 4:23 عصر روز پنج شنبه 91 اسفند 17


 با حوصله تا آخربخوانید
 
                       باسمه تعالی
 
لیلا شهرستانی محقق علوم اسلامی است که در امریکا زندگی می‌کند
و در رشته میکرو بیولوژی تحصیل کرده است.
وی دوره لیسانس را در دانشگاه کالیفرنیا استیت یونورسیتی فولرتون در رشتهبیولوژیو دوره فوق لیسانس را در کالیفرنیا استیت پالی تکنیک یونورسیتی در رشته میکروبیولوژی سپریکرده است.
در جریان تحقیقات دانشگاهی جرقه‌ای در مطالعات میان رشته بین علوم اسلامی ومیکرو بیولوژی در ذهن وی زده می‌شود که باب جدیدی را در فعالیت‌های اومی‌گشاید.

نویسنده : علی فریدی » ساعت 4:22 عصر روز پنج شنبه 91 اسفند 17


آرامش سنگ یا آرامش برگ ؟ 
 
مردجوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود.

استادی از آنجا می گذشت. او را دید و متوجه حالت پریشانش شد و کنارش نشست
.

مرد جوان وقتی استاد را دید بی اختیار گفت: "عجیب آشفته ام و همه چیز زندگی ام به هم
ریخته است. به شدت نیازمند آرامش هستم و نمی دانم این آرامش را کجا پیدا کنم؟"

استاد برگی از شاخه افتاده روی زمین را داخل نهر آب انداخت و گفت: به این برگ نگاه کن
وقتی داخل آب می افتد خود را به جریان آن می سپارد و با آن می رود.
سپس استاد سنگی بزرگ را از کنار جوی آب برداشت و داخل نهر انداخت. سنگ به خاطر سنگینی اش داخل نهر فرو رفت و در عمق آن کنار بقیه سنگ ها قرار گرفت.

استاد گفت: "این سنگ را هم که دیدی. به خاطر سنگینی اش توانست بر نیروی جریان آب
غلبه کند و در عمق نهر قرار گیرد. حال تو به من بگو آیا آرامش سنگ را می خواهی یا آرامش برگ را؟!"

مرد جوان مات و متحیر به استاد نگاه کرد و گفت: "اما برگ که آرام نیست. او با هر افت و خیز
آب نهر بالا و پائین می رود و الان معلوم نیست کجاست! لااقل سنگ می داند کجا ایستاده وبا وجودی که در بالا و اطرافش آب جریان دارد اما محکم ایستاده و تکان نمی خورد. من آرامشسنگ را ترجیح می دهم!"

استاد لبخندی زد و گفت: "پس چرا از جریان های مخالف و ناملایمات جاری زندگی ات می نالی؟

اگر آرامش سنگ را برگزیده ای پس تاب ناملایمات را هم داشته باش و محکم هر جایی که
هستی آرام و قرار خود را از دست مده."

استاد این را گفت و بلند شد تا برود. مرد جوان که آرام شده بود نفس عمیقی کشید و از جا برخاست و مسافتی با استاد همراه شد
.

چند دقیقه که گذشت موقع خداحافظی مرد جوان از استاد پرسید: "شما اگر جای من بودید
آرامش سنگ را انتخاب می کردید یا آرامش برگ را؟"
استاد لبخندی زد و گفت: "من تمام زندگی خودم را با اطمینان به خالق رودخانههستی و به جریان زندگی سپرده ام و چون می دانم در آغوش رودخانه ای هستمکه همه ذرات آن نشان از حضور یار دارد از افت و خیزهایش هرگز دل آشوب نمیشوم و من آرامش برگ را می پسندم ... 



نویسنده : علی فریدی » ساعت 4:3 عصر روز پنج شنبه 91 اسفند 17


سلام.این کتاب در مورد شخصیت شهید ابراهیم هادی هستش.فوق العاده زیبا وخواندنی ست.توصیه این حقیر رو بپذیرید وحتما بخونید.وهمچنین به دیگر دوستانتون هم معرفی ودراختیارشون بزارید.
شادی روح شهدا صلوات.
یاعلی مدد

  salam bar ebrahim.PDF
18019K View as HTML Scan and download


نویسنده : علی فریدی » ساعت 1:25 صبح روز سه شنبه 91 اسفند 1


شرح حدیثی از حضرت امام جعفرصادق علیه‌السلام توسط حضرت آقای خامنه‌ای در جلسه درس خارج فقه ِ بیستم دی‌ماه 89 (پنجم صفر 1432).

«عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ لَا تَکُونُ الصَّدَاقَةُ إِلَّا بِحُدُودِهَا فَمَنْ کَانَتْ فِیهِ هَذِهِ الْحُدُودُ أَوْ شَیْ‏ءٌ مِنْهَا فَانْسُبْهُ إِلَى الصَّدَاقَةِ وَ مَنْ لَمْ یَکُنْ فِیهِ شَیْ‏ءٌ مِنْهَا فَلَا تَنْسُبْهُ إِلَى شَیْ‏ءٍ مِنَ الصَّدَاقَةِ فَأَوَّلُهَا أَنْ تَکُونَ سَرِیرَتُهُ وَ عَلَانِیَتُهُ لَکَ وَاحِدَةً وَ الثَّانِی أَنْ یَرَى زَیْنَکَ زَیْنَهُ وَ شَیْنَکَ شَیْنَهُ وَ الثَّالِثَةُ أَنْ لَا تُغَیِّرَهُ عَلَیْکَ وِلَایَةٌ وَ لَا مَالٌ وَ الرَّابِعَةُ أَنْ لَا یَمْنَعَکَ شَیْئاً تَنَالُهُ مَقْدُرَتُهُ وَ الْخَامِسَةُ وَ هِیَ تَجْمَعُ هَذِهِ الْخِصَالَ أَنْ لَا یُسْلِمَکَ عِنْدَ النَّکَبَات» 
شافی، ص 651
 
فى الکافى، عن الصّادق (علیه‌السّلام): «لا تکون الصّداقة الاّ بحدودها». صداقت(1) مرزهائى دارد که اگر این خطوط اصلى و این مرزها وجود داشت، صداقتى که آثار فراوان شرعى و برادرى شرعى بر آن مترتب است، مترتب خواهد شد؛ والاّ نه. «فمن کانت فیه هذه الحدود او شى‌ء منها فانسبه الى الصّداقة». حالا اگر همه‌ى حدود هم نبود، بعضى از این خطوط و مرزها باید باشد تا صداقت صدق کند.
«و من لم یکن فیه شى‌ء منها فلا تنسبه الى شى‌ء من الصّداقة فأوّلها ان تکون سریرته و علانیته لک واحدة». اول این است که ظاهر و باطنش با تو یکسان باشد. اینجور نباشد که در ظاهر اظهار دوستى کند، [اما] در باطن با تو دشمن باشد؛ یا اینکه دوست نباشد حداقل خیر تو را نخواهد. این اولین شرط صداقت است.
«و الثّانیة ان یرى زینک زینه و شینک شینه»؛ [دوم اینکه] آنچه را که زینت توست، زینت خود بداند؛ آنچه عیب توست، عیب خود بداند. اگر شما به مقام علمى دست پیدا میکنید، یا یک کار برجسته‌اى میکنید که زینت براى شماست، این را براى خودش زینت بداند. اگر خداى نکرده چیزى در شما هست، صفتى، کارى، عملى که موجب عیب شماست، این را عیب خودش بداند؛ که طبعاً آثارى بر این مترتب است: سعى میکند برطرف کند، سعى میکند آن را پنهان کند. اینجور نباشد که منتظر بماند تا شما یک لغزشى پیدا کنید، خوشحال بشود از این لغزش. صداقت این نیست.
«و الثّالثة ان لاتغیّره علیک ولایة و لا مال»؛ [سوم اینکه] اگر به یک قدرتى، حکومتى، ریاستى دست پیدا کرد، یا به یک مالى دست پیدا کرد، ثروتمند شد، وضعش با تو عوض نشود، تغییر نکند. بعضى‌ها اینجورى‌اند دیگر؛ با آدم رفیقند، به مجرد اینکه به یک مال و منالى، پولى، زندگى‌اى، چیزى میرسند، آدم مى‌بیند اصلا نمیشناسند آدم را. اصلا نمیشناسد، کانّه نمیشناسد آدم را؛ از این قبیل هم دیده‌ایم آدم‌هایی را. اینجور نباشد. داشتن مال و مقام او را عوض نکند، وضعش را با تو [عوض نکند].
«و الرّابعة ان لا یمنعک شیئا تناله مقدرته»؛ [چهارم اینکه] هر کار از دستش برمى‌آید، از تو دریغ نکند. خدمتى میتواند بکند، کمکى، وساطتى، توصیه‌اى، هر کار میتواند براى تو بکند و خیرى به تو برساند؛ از این امتناع نکند.
«و الخامسة و هى تجمع هذه الخصال ان لا یسلمک عند النّکبات»؛ [پنجم اینکه] در نکبتها و رویگردانى‌هاى دنیا تو را رها نکند. [اگر] به یک مشکلى دچار شدى، [به یک] بیمارى‌اى دچار شدى، سختى‌اى پیدا کردى؛ انواع و اقسام سختى‌ها دیگر - حالا در زمان ما ملاحظه میکنید؛ سختى‌هاى سیاسى و سختى‌هاى اقتصادى و حیثیتى و همه چى هست دیگر؛ انواعش را داریم مى‌بینیم، که در گذشته در دورانهائى اینها را نمیدیدیم، لیکن حالا جلوى چشم ماست؛ امتحانها فراوان است - [در] اینطور موارد تو را رها نکند؛ کمک کند.

1) صداقت در این روایت، به معنای دوستی است.


نویسنده : علی فریدی » ساعت 1:24 صبح روز سه شنبه 91 اسفند 1


شرح حدیثی از حضرت امام جعفرصادق علیه‌السلام توسط حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای در جلسه درس خارج فقه ِ سی‌ام آذرماه 89 (پانزدهم محرم‌الحرام1432
 
«?عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ الْمُؤْمِنُونَ خَدَمٌ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ قُیل وَ کَیْفَ یَکُونُونَ خَدَماً بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ قَالَ یُفِیدُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً...»
کافى، ج 2، ص 167

فى الکافى، عن الصّادق (علیه‌السّلام): «المؤمنون خدم بعضهم لبعض»؛ حضرت امام صادق علیه‌السلام فرمودند: مؤمنین، خدمتگاران یکدیگرند. خدم، جمع خادم است؛ یعنى خدمتگاران. در فارسى، ما براى کلمه‌ى خدم میگوئیم خدمتگار؛ که محترمانه‌اش کلمه‌ى «خدمتگار» است، و غیرمحترمانه‌اش کلمه‌ى «نوکر» است، نه خدمتگزار. تعبیر خدمتگزار، یک تعبیر دیگرى است و در فارسى یک معناى عرفىِ دیگرى دارد، که متفاوت است با معناى خدمتگار. خدم، جمع خادم است. خادم به همان معناى خدمتگار است. میگوید: مؤمنین خدمتگارهاى همدیگرند. [خب مستمعین]، تعجب کردند: چطور؟ همه خدمتگار همدیگر هستند؟ یا به تعبیر عرفى‌تر، همه نوکر همند؟ «قیل و کیف یکونون خدما بعضهم لبعض»؛ چه جور میشود که بعضى، بعضى دیگر را خدمتگار باشند؟ یعنى مثلاً بروند خانه‌هاى همدیگر، خدمتگارى کنند؟ فرمود: «یفید بعضهم بعضا»؛ [یعنی] به هم فایده برسانند. پس فایده رساندن مؤمنین به یکدیگر، خدمتگارى به آنهاست؛ [و در آن] منّتى وجود ندارد؛ نکته این است.

اگر چنانچه ما به هم خدمتى کردیم و به یکدیگر فایده‌اى رساندیم، چه در عرضِ هم باشیم - مثل ما مردم معمولى کوچه و بازار که به حسب شأن اجتماعى، در عرض یکدیگر قرار داریم - چه آن کسى که به حسب موقعیت اجتماعى، شأن بالاترى دارد؛ مثلاً رئیس یک تشکیلاتى است، دیگر نباید سر یکدیگر منّتى داشته باشیم. به نظر ما نکته‌ى این حدیث، تنها این نیست که افراد باید به هم نفع برسانند؛ بلکه این هم هست که این نفع رساندن موجب منّت نباشد، تا این خدمتى را که میکنند، با منّت گذاشتن باطل نکنند


نویسنده : علی فریدی » ساعت 1:22 صبح روز سه شنبه 91 اسفند 1


دیروز از هرچه بود گذشتیم و امروز از هرچه بودیم آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود جبهه بوی ایمان می داد اینجا ایمانمان بو میدهد الهی نصیرمان باش تا بصیر گردیم بصیرمان کن تا از مسیر بازنگردیم و آزادمان کن تا اسیر نگردیم آمین... شهید شوشتری



نویسنده : علی فریدی » ساعت 1:21 صبح روز سه شنبه 91 اسفند 1


چه زیباست اگر بدانی که همیشه درآغوش خدایی وچه زیباتر اگر بفهمی هیچ وقت نمیتوانی آغوش اورا رها خدایی چنین کجا میتوان جست؟ این چنین است که او لیس کمثله شیئ است وهوالذی لااله ال هو است. حال توخود دانی.اما شاکرا واما کفورا.ولی من این رابه تو بگویم که اگر اما کفورا را خواستی دیگر به دنبال بودن مباش چون نبودن منتظرت است.نگاه او یعنی همان بودن حال عالم وآدم هم که بخواهند نباشی باز هستی... توخود انتخاب کن:دوست داری باشی یا نباشی!!!؟؟؟


نویسنده : علی فریدی » ساعت 1:21 صبح روز سه شنبه 91 اسفند 1


   1   2   3   4   5   >>   >